مریم نعمت طاووسی
چکیده
در نوشتار حاضر تاثیر نقالی و شبیهخوانی به عنوان دو هنر اجرایی، بر تحولات شکلی و محتوایی پردههای درویشی مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور، پس از نگاهی تاریخی به روند نقاشی از بزرگان دین در ایران، مجالس نقش بسته بر یک نمونه پرمخاطب پرده درویشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. شواهد حاکی از آن است که در دوران صفویه پردههای صورتخوانی ...
بیشتر
در نوشتار حاضر تاثیر نقالی و شبیهخوانی به عنوان دو هنر اجرایی، بر تحولات شکلی و محتوایی پردههای درویشی مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور، پس از نگاهی تاریخی به روند نقاشی از بزرگان دین در ایران، مجالس نقش بسته بر یک نمونه پرمخاطب پرده درویشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. شواهد حاکی از آن است که در دوران صفویه پردههای صورتخوانی که شاید نام دیگر بر شمایلخوانی باشد، نقطه آغاز پردههای درویشی است. به تدریج شمایلها نه در فضایی ایستا، بلکه در میانۀ عمل یا لحظهای از رویدادی مشخص نقش زده شدند، سپس بخشهای تاثیرگذار از یک واقعه مشخص بر یک پرده نقش زده شدند. ساختار طومارهای نقالی هم در شکلگیری فرمی پرده درویشی بیتاثیر نبودند و شاید بتوان پرده درویشی را از دید ساختاری ترجمان دیداری طومارهای نقالی دانست. گرچه پرده درویشی فاقد ساختار تودرتو است، اما از قصهای فراگیر و چندین قصه خرد تشکیل شده است. گونهگونی موضوعی مجالس مبتنی بر قصهها چنان است که بیشتر این مجالس با نقش مرکزی ارتباط موضوعی ندارند. گریز گاه و بیگاه پردهخوان به تصویر مرکزی این ارتباط را برقرار میکند. رواج و شکوفایی شبیهخوانی در دوران قاجار از دید محتوایی بر پردههای درویشی تاثیر گذار بودند.
زبان و ادبیات
فرانک جهانگرد؛ طیبه گلستانی حتکنی
چکیده
ساختار و محتوای حکایت «بهیما و باکه» در مهابهارت با داستان «ضحاک» در شاهنامه شباهتهای متعددی دارد. در هر دو داستان، ضدقهرمانی متعرض، انسانها را برای خوراک میکشد. مردم با وی پیمان میبندند مشروط به این که به کسی آسیب نرساند، خوراک روزانه او را تهیه کنند و به نزدش بفرستند. در نهایت یکی از کسانی که به عنوان خوراک ضدقهرمان ...
بیشتر
ساختار و محتوای حکایت «بهیما و باکه» در مهابهارت با داستان «ضحاک» در شاهنامه شباهتهای متعددی دارد. در هر دو داستان، ضدقهرمانی متعرض، انسانها را برای خوراک میکشد. مردم با وی پیمان میبندند مشروط به این که به کسی آسیب نرساند، خوراک روزانه او را تهیه کنند و به نزدش بفرستند. در نهایت یکی از کسانی که به عنوان خوراک ضدقهرمان تعیین شده بود (یا یکی از نزدیکان وی) بر ضدقهرمان میشورد و او را نابود میکند. در این مقاله با روش تطبیقی خطوط اصلی دو داستان بررسی و شباهتها و تفاوتهای آنها تحلیل خواهد شد. پررنگ بودن همانندیها، نشان از سرچشمه مشترک یا اقتباس یکی از دیگری دارد؛ امری که میتواند یادآور دوران همزیستی دو قوم هند و ایرانی در دوران باستان باشد. طبیعی است که تفاوتهای ناگزیری در دو داستان دیده شود. به عنوان نمونه پیوندهای اصیل و دقیقی که در اسطوره ایرانی خودنمایی میکند، از جمله نوع نمادها و پیوند آنها با یکدیگر، در متن هندی دیده نمیشود. به علاوه جای قرار گرفتن هر کدام از داستانها در روایت حماسی، به صورت داستان اصلی یا حکایت فرعی -که خود میتواند نشانگر اهمیت آن باشد- نشان میدهد این نوع شورش بر دشمن در نزد ایرانیان بیشتر مورد توجه و امعان نظر بوده است. در واقع هر چند در اصل روایت تشابهات زیادی دیده میشود، پردازش دقیقتر آن در شاهنامه نشان از اصالت این روایت در بین ایرانیان دارد.