توران محمدی؛ مسعود باوان پوری
چکیده
ادبیات تطبیقی یکی از کاربردیترین گرایشهای ادبیات نوین است که به بررسی و مطالعة شباهتها و تفاوتهای آثار ادبی فرهنگهای مختلف میپردازد. اندیشههای خیامی از جمله موضوعهای محوری و خاصی میباشد که بر ذهن و نوع تفکّر بسیاری از نویسندگان و ادیبان تأثیر گذاشته است. از جمله کسانی که این اندیشهها در آثارش انعکاس یافته است، ویلیام ...
بیشتر
ادبیات تطبیقی یکی از کاربردیترین گرایشهای ادبیات نوین است که به بررسی و مطالعة شباهتها و تفاوتهای آثار ادبی فرهنگهای مختلف میپردازد. اندیشههای خیامی از جمله موضوعهای محوری و خاصی میباشد که بر ذهن و نوع تفکّر بسیاری از نویسندگان و ادیبان تأثیر گذاشته است. از جمله کسانی که این اندیشهها در آثارش انعکاس یافته است، ویلیام شکسپیر است. نگارندگان در جستار حاضر برآنند که با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، به بررسی شباهتهای فکری خیام و شکسپیر پرداخته و با کنکاش در آثار نمایشی شکسپیر این همسانیهای فکری را نمایان سازند. نتایج پژوهش بیانگر آن است که حیرت و سرگشتگی و بدبینی شکسپیر مانند خیام، زادة تشنج و ناامنیِ اوضاع اجتماعیای است که از نظر مذهبی دچار تحول شده است. هر دو انسانها را در عرصۀ عالم اشباح و تصاویر و سرگردانی میبینند که بدون هیچ هدفی میآیند و بدون مقصدی میروند. یکی دیگر از تفکّرات مشترک آن دو، بیاعتباری دنیا و و عدم اعتماد به آن است. خیام بارها مطرح کرده است که این دنیا چه اعتباری دارد سرانجام باید رفت. شکسپیر نیز اندیشهای همسان با خیام دارد؛ بیاعتباری جهان را میتوان به وضوح در نمایشنامههای او به ویژه هملت و مکبث سراغ گرفت. حدیث مرگ و عجز بشریت در برابر آن دیدگاه خیام به زندگی، دیدگاهی بد سرانجام است؛ او بشر را در مقام مرگِ محتوم، عاجز میداند. نبرد با سرنوشتی که در آثار شکسپیر، مخصوصاً در هملت، دیده میشود همسان با اندیشة خیام است.