محقق گرامی لطفا پیش از ارسال مقاله موارد زیر را ملاحظه و فایل های پیوست را مطالعه نمایید.
* توجه داشته باشید که دریافت کد مقاله به معنای ارسال مقاله نیست؛ پس از طی همه مراحل، صفحه تأیید ارسال مقاله باید در پایان مشاهده شود. (برای مشاهده تصویر نمونه اینجا کلیک کنید)
* لطفا در مرحله ارسال فایل های مقاله، از نرم افزار مشابهت یاب سمیم نور (مشاهده صفحه - راهنما) فایل مشابهت یابی شده را دریافت و به هر مقاله ارسال نمایید.
* در مرحله آخر ارسال مقاله، توجه داشته باشید که حتماً از منوی نوع مقاله، فایل اصلی مقاله را انتخاب کنید، تا مراحل ارسال کامل شود.
*در صورتیکه رمز ورود به ایمیل شما ارسال نشد از طریق این صفحه، مجدداً تلاش فرمایید.
** در مرحله آخر ارسال مقاله، توجه داشته باشید که حتماً از منوی نوع مقاله، فایل اصلی مقاله را انتخاب کنید، تا مراحل ارسال کامل شود. (برای مشاهده تصویر نمونه اینجا کلیک کنید)
* پس از دریافت ایمیل مربوط به پذیرش مقاله، جهت دریافت «فایل تأییدیه پذیرش» در سربرگ و با شماره نامه، تاریخ و امضا که قابل ارائه و معتبر است، طبق تصویر عمل کنید. (کلیک کنید)
* در این نشریه علمی، پس از پذیرش مقاله، نوع مقاله در صفحه اول هر مقاله درج میشود. (ماده2، بند6 آیین نامه) (کلیک کنید)
*جهت تماس می توانید با آدرس پست الکترونیک نشریه farhangohonarasia@gmail.com مکاتبه نموده و یا در خواست خود را از طریق بخش «تماس با ما» نشریه ارسال نمایید. همچنین می توانید در روزهای زوج باشماره 88066053 تماس برقرار کنید.
چکیده آسیای کهن به گونه بزرگترین قاره زمین، زیستگاه نخستین جماعتهای انسانی بوده که حیات باستانی خود را در فرهنگهای گوناگون نظم دادهاند. ساکنان سرزمینهای آسیایی در مهاجرت و ارتباط با یکدیگر که گاه بهسختی صورت میگرفت، تأثیر و تأثرات بسیار در یکدیگر باقی گذاشتهاند و هیچگاه بریده از هم نبودهاند. از اقوام ریشهدار آسیایی نامهایی در تاریخ آمده که مشهورترین آنها شاید «قوم آرین» ها باشد که به شعبههای گوناگون تقسیم شدهاند و در مراحل تکاملی زمان و فرهنگ و فرهنگسازی، در برههای از تاریخ که تحول عظیم شهرنشینی و حکومت و عصر کتابت پدید آمده آن قوم را در پهنه تمدن قرار داده است. این امر از هزار سوم پیش از میلاد مشهود است.
چکیده مقاله حاضر با استفاده از نظریه پسااستعماری تلاش در بازنمایی نحوه مواجهه ایرانی میزبان و افغانهای مهاجر در اثر داستانی «آواره بیخورشید» نوشته محمدهادی محمدی دارد. پرسش اصلی مقاله حاضر آن است که تصویر ارائهشده از افغانی مهاجر در روایت داستانی «آواره بیخورشید» حاوی چه پیامهایی است و چه نقشی در برساخت هویت جدید از خودِ افغانی در برابر دیگریِ ایرانی بازی میکند. فرضیه تحقیق حاضر آن است که آنچه در روایت محمدی در بازنمایی زندگی بومان، کودک کارگر افغانی مییابیم به نحوی پُررنگتر در روایت نویسندگان افغانی نیز قابل ردیابی است که در آن بر هویت، نژاد، زبان، فرهنگ و تاریخ متفاوت افغانستان و ایران تأکید شده و تلاش گردیده است در مقابله با موقعیت فرودستی جامعه مهاجر، وجوه امتیازبخشی آنان برشمرده شود. این روایتها جامعه فرودستانگاشتهشده افغانی مهاجر را به صدا درآورده و به آنها این امکان را داده است که نهتنها با روایتهای مخالف خود مقابله کنند، بلکه این روایت فرودستکننده را برعکس نمایند و از مزایای فرهنگی، تاریخی و طبیعی کشور خود سخن بگویند. قدرت سخن و روایت آنها به نحوی است که توانسته است بر ذهنیت نویسندگان ایرانی نیز تأثیرگذار شده و آنها را وادار به نگارش آثار خود در چنین فضای گفتمانی کند.
چکیده موسیقی عاشورایی، به عنوان عنصری بنیادین در آیینهای عزاداری شیعیان، بازتابدهندهی واقعهی کربلا و تجلیگر ارادت عمیق به امام حسین (ع) و یاران باوفایش است. این پژوهش، با اتخاذ رویکردی مردمشناختی و جامعهشناسانه، به بررسی تطبیقی و تحلیلی آواهای عاشورایی در دو منطقهی میناب و مسقط میپردازد. هدف اصلی، شناخت دقیق ابعاد اجتماعی-فرهنگی این آواها در دو بافت فرهنگی متفاوت با تأکید بر آیینها، سنتها، و باورهای مرتبط با آنهاست. روش تحقیق بهکاررفته، ترکیبی از بررسیهای توصیفی، تحلیلی و تطبیقی است که به بررسی معانی، مفاهیم، و نمادهای نهفته در اجرای آواهای عاشورایی و نقش آنها در ساختار اجتماعی و فرهنگی هر دو منطقه میپردازد. این پژوهش به دنبال کشف وجوه مشترک و تفاوتهای آواهای عاشورایی در میناب و مسقط و همچنین تحلیل تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی و تاریخی بر شکلگیری و تحول این سنتهاست. یافتههای این پژوهش در نهایت به درک بهتر نقش موسیقی عاشورایی در حفظ و انتقال ارزشهای فرهنگی-مذهبی جوامع حاشیهی خلیج فارس، بهویژه در زمینه پاسداشت حماسهی عاشورا، کمک شایانی خواهد کرد و میتواند برای پژوهشهای آتی در این زمینه راهگشا باشد.
چکیده سینما طی قرن بیستم به پرطرفدارترین و تأثیرگذارترین گونه هنری تبدیل شده است، لذا شناخت تأثیر و تأثرات آن بر مخاطبان، ازجمله مخاطبان زن، امری بسیار مهم به نظر میرسد. تحقیقات جدید صورت گرفته در حوزه اپیژنتیک به تاثیرات عمیق ژنتیک بر شخصیت انسان صحه میگذارد. اپیژنتیک (فراوراثت)، نظریهای در زمینه توارث است که بیان میکند ژنها دارای حافظهای برای ثبت وقایع هستند. این پژوهش که با روش تحلیل محتوای کیفی و به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است، تلاش دارد بر اساس نتایج تحقیقات اپیژنتیک، تأثیر سینما بر آسیبپذیری زنانِ مخاطب سینما و در نهایت احتمال انتقال این نقشها از جمله انفعال و درماندگی شخصیتی را به نسلهای آینده بررسی نماید. نتایج تحلیل دو فیلم هدفمند انتخاب شده، از دو دهه متفاوت سینمای ایران و تحقیقات صورت گرفته در حوزه روانشناسی، علوم اعصاب و اپیژنتیک نشان میدهد، که بازنمایی مکرر زنان منفعل و درمانده در این فیلمها، با فعالسازی نورونهایآینهای و درونیسازی الگوهای رفتاری، میتواند مسیرهای عصبی مرتبط با درماندگی را تقویت کند. این فرایند، مطابق نظریهی یادگیری مشاهدهای احتمال انتقال این الگوها به نسلهای بعدی از طریق تغییرات اپیژنتیکی را افزایش میدهد.
چکیده مقاله حاضر با رویکردی ساختاری و با طبقهبندی احادیث صادره از حضرت رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) پیرامون کتابت و فنون خوشنویسی؛ و با در نظر گرفتن دورههای تاریخی صدور هر یک از آن احادیث، به موضوع علم اندوزی خصوصاً در سدههای نخستین آن میپردازد. از این طریق میتوان با تحولاتِ علمی، فرهنگی و هنری قرون طلایی جهان اسلام، یعنی سدههای سوم تا پنجم هجری قمری را بهتر آشنا شد. مقاله حاضر نشان میدهد که احادیث نبوی در باب کتابت بر موضوعاتی نظیر کتابت کلام وحی؛ سوادآموزی همگانی؛ تعالیم اخلاقِی و معنوی کاتبان و نویسندگان؛ و آموزشهای پایهای نگارش خط با تشویق به زیبا نویسی تأکید دارند؛ اما به تدریج، در احادیث نشانههایی از شکوفایی تمدن اسلامی؛ مانند تطور بیسابقة خطوط اسلامی؛ ظهور ورّاقان؛ رشد علوم و دانشها؛ ایجادِ مشاغل خوشنویسان و کتابت فاخر قرآن، در احادیث اهلبیت(ع) نمایان میشود که بیانگر رشد علمی جامعه است.
چکیده طرز پوشش از جمله موضوعاتی است که بنا به جغرافیا و فرهنگ هر منطقهای تغییر میکند. این موضوع تنها تحت تأثیر جغرافیا قرار نگرفته است عواملی از جمله دین نیز بر نحوه پوشش تأثیرگذار بوده است. از جمله دورههای مورد بحث در بین تاریخنگاران دورههای حکومت قاجار در ایران و دوره سقوط امپراتوری عثمانی در آناتولی است. زنان در حکومتهای یادشده جزئی جداییناپذیری از جامعه بودهاند. با روی کار آمدن اسلام و پذیرش آن توسط ترکها و ایرانیها آداب و سنتهای اسلامی-عربی در حکومتهای شکلگرفته در ایران و آناتولی دیده شده است. احکام اسلام در هر زمینهای به خصوص پوشش زنان دیده شده است. با روی کار آمدن ایدئولوژی مدرنیزم در جهان در قرن 18، حکومتهای عثمانی و قاجار نیز بیتأثیر از آن باقی نماندند. پوشش زنان از جمله مواردی بود که رو به تغییر نهاد. نحوه پوشش زنان در حکومت عثمانی و قاجار از جمله موضوعاتی است که مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش به دنبال پاسخ به سؤالاتی از جمله نوع پوشش زنان در دورههای یادشده و پاسخ به میزان تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این حکومتها از سایر فرهنگهای جدیدی بوده است که در پی انقلاب 1789 فرانسه در جهان به وجود آمده است. برای بررسی این موضوع در کنار استفاده از منابع کتابخانهای، از منابع آرشیو ملی رئیسجمهوری ترکیه در استانبول نیز استفاده شده است.
چکیده شهرها همانند آحاد انسانی از هویتی مستقل و متفاوت برخوردارند. هویت شهری دربردارنده ویژگیهایی است که سبب تمایز یک شهر از سایر شهرها میگردد . مقوله هویت شهری نه تنها در شناخت شهرها بلکه در روند هویتیابی شهروندان و تقویت فرهنگ شهری نقش اساسی ایفا میکند. شالودههای هویتی شهرها تحت تأثیر عوامل طبیعی ،مصنوعی ،انسانی و رویدادهای تاریخی شکل گرفتهاند. این عناصر بهعنوان نشانههای معنادار در خوانش معانی نهفته در فضای کالبدی شهر و درک وجوه تمایز و تداوم شهرها نقش بسزایی دارند .هدف مقاله حاضر تحلیل نشانههای تبیینگر هویت شهری تهران عصر قاجاریه و نحوه عملکرد آنهاست. روش این پژوهش تاریخی ـ تفسیری و مبتنی بر رویکرد نشانهشناسی شهری است. در این رویکرد حضور نشانهها و معانی عناصر کالبدی جهت خوانش محیط و درک مؤلفههای هویتساز شهر تهران در عصر قاجاریه مورد بررسی قرار گرفته است. یافتههای حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که نشانههای نمادین به دلیل دلالتهای تاریخی، فرهنگی و خاستگاههای اسطورهای آن از ظرفیت تبیین گری بیشتری در بازنمایی مؤلفههای هویتی تهران عصر قاجاریه برخوردارند. در روند خوانش نشانه شناختی فضاهای شهری تهران در این دوره برخی از ناسازههای دلالت و کارکرد صرفاً از طریق دلالتهای تاریخی قابل درک است.
چکیده ادغام بینشهای جغرافیای فرهنگی در شیوههای صلحآفرینی میتواند بهطور قابلتوجهی اثربخشی آنها را افزایش دهد. با تمرکز بر این بینشهای جغرافیای فرهنگی، صلح آفرینان میتوانند جوامعی را ایجاد کنند که نهتنها در برابر منازعات مقاوم هستند، بلکه از طریق تنوع و همکاری نیز شکوفا میشوند. درک ابعاد اجتماعی، تاریخی و فضایی این مفاهیم اجازه میدهد که رویکردهای دقیقتر و تأثیرگذارتر برای ایجاد و حفظ صلح در جوامع مختلف توسعه یابد. بر همین اساس، مقاله حاضر با تکیه بر روش توصیفی-تبیینی تعامل میان جغرافیای فرهنگی و صلحآفرینی را بررسی کرده و بحث میکند که با پذیرش و شناخت جنبههایی مانند هویت فرهنگی، مکانسازی، میراث فرهنگی، گفتوگوی بین فرهنگی، اهمیت صلح سازی از پایین و درک اهمیت محیط زیست تلاشهای صلحآفرینی میتوانند محیطهایی ایجاد کنند که در آن جوامع مختلف بهطور مسالمتآمیز به حیات خود ادامه دهند. این استراتژیها نهتنها به حل تعارضات فوری میپردازند، بلکه به تابآوری و همبستگی اجتماعی درازمدت نیز کمک میکنند. در جهانی که همچنان با چالشهای متعددی دستوپنجه نرم میکند، آموختن درسهایی از جغرافیای فرهنگی بهمنزله اصول اساسی در شکلگیری آیندهای صلحآمیز مؤثر خواهد بود.
چکیده انسان مدرن در اجتماع و جهان پرهیاهوی امروز، مملو از امیال و احساسات سرکوبشده است. او همیشه تلاش میکند راهی برای برونریزی و از بین بردن احساسات نامطلوب خویش پیدا کند. یکی از راههای دستیابی به احساساتی که در اعماق وجود آدمی تهنشین شده است، همذاتپنداری با فانتزیهای هنجارشکن، پیچیده و یا عمیقی است که در برخی انیمهها وجود دارد. انیمهی پاپریکا سرشار از تصاویر شگفتانگیز و متناقض است، این انیمه میتواند میل انسان را به تاریکی، نامیرایی و اکتشاف، ارضا کند. انیمهی پاپریکا کارناوالی را به تصویر میکشد که کلاژی (Collage) از فرهنگها، مذاهب، سمبلها و وقایع ملتهای مختلف است که مرز بین رؤیا و هنر با جهان واقعی است و میتوان آن را مصداقی بر نظریهی کارناوال باختین دانست. سؤال این است که بهکارگیری عناصر گروتسک چه تأثیری بر فضاسازی، شخصیتها و بهطور کل روایت اثر میگذارد؟ این مقاله در تلاش است بر اساس نظریهی کارناوال باختین، تأثیر عنصر گروتسک در انیمهی پاپریکا با تحلیل سبکشناسانه و زیباییشناسی بصری، بررسی کند.
چکیده مسجد مکان عبادت و تجمع مسلمانان در شهرهای اسلامی است که معمولاً در میان عناصر شهری و یا روستایی جایگاه والایی دارد. در ایران از کاشی هم برای تزئین هم به منظور استحکام بنا استفاده میشود. در اغلب موارد، هنر کاشی در تزئینات الگویی با الهام از نقوش و رنگها با ساختار هندسی شمسه در کاشیکاری مساجد استفاده میشود. در دوران اسلامی به دلیل اهمیت خوشنویسی و تحریم نقاشی کتیبهها حائز اهمیت شدند. تزئینات کتیبهها از ممزوج شدن و درکنارهم قرارگرفتن خط و نقش به دست میآیند و بر حسب زمان، مکان یا موقعیتشان با مواد و مصالح مختلف کار میشدند. نتایج حاصل از این پژوهش که به روش کیفی- تحلیلی و توصیفی صورت گرفته است، نشان میدهد، در مسجد نصیرالملک شبستان غربی شبستانی متفاوت از شبستان شرقی است. شبستان غربی از منظر سادگی در نقوش کاشی، فقط نقوش هندسی دارد و کتیبهای ندارد، اما نقوش کاشی در شبستان شرقی، گلدسته و طاق مروارید شامل نقوش گیاهی است و نقوش جانوری همچون بلبل که شاخصه نقوش معماری قاجار است، دیده نمیشود. همچنین، در میان این نقوش گیاهی نقوش ابنیه و معماری به سبک اروپایی بسیار خودنمایی میکند. از نظر کتیبهها نیز با توجه به فراوانی، خط ثلث و سپس خط کوفی با مضامین آیات قرآنی و ادعیه اولویت دارد. خط نستعلیق هم در مواردی دیده میشود که از آن برای کتیبههای اطلاعرسان استفاده شده است.
چکیده موضوع مهاجرت، بهعنوان پدیدهای جهانی، نه تنها بعد اقتصادی و اجتماعی دارد، بلکه بُعد فرهنگی و هویتی عمیقی را نیز در بر میگیرد. مهاجران افغانستانی در ایران، با تجربیات مشترکی از جنگ، مهاجرت، و زندگی در کشور میزبان، هویتی جمعی را شکل دادهاند که متاثر از سیاستهای مهاجرتی، تبعیضهای اجتماعی و راهبردهای مقاومت فرهنگی است. در این پژوهش، نقش حافظه جمعی در شکلگیری هویت مهاجران، نقش سیاستهای دولتی، و راهکارهای مقاومت فرهنگی آنان مطالعه شده است. روش پژوهش، کیفی بارویکرد مردمنگارانه و بهرهگیری از تکنیکهای مشاهدهحینمشارکت و مصاحبههای عمیق با 22 مهاجر (16 مرد و 6 زن) در شهرک قائم قم طراحی شده است. یافتهها نشان میدهد که حافظه جمعی مهاجران بهعنوان فرآیندی پویا، تحت پوشش عواملی چون تجارب مشترک، سیاستهای مهاجرتی ایران، و تبعیض اجتماعی-اقتصادی قرار میگیرد. محدودیتهای اقامت، کار و تحصیل، بهطور مستقیم حافظهجمعی و هویت آنها نشانه میرود. افزون بر این، مهاجران از راهبردهایی همچون حفظ زبان، برگزاری جشنها، تهیه غذاهای سنتی، و انتقال روایتهای شخصی در جهت مقاومت فرهنگی و پاسداری از هویت خود استفاده کردهاند. نتایج نشان میدهد که اصلاح سیاستهای مهاجرتی میتواند به ایجاد محیطی که در آن مهاجران امکان حفظ هویت و ادغام بهتر خود را داشته باشند، کمک کند. این رویکرد نهتنها وضعیت اجتماعی و فرهنگی آنان را بهبود میدهد، بلکه تعاملات بینفرهنگی را نیز تقویت مینماید.
چکیده سلاطین قطب شاهی در دکن از سالهای 1518تا سال 1687 میلادی معادل 1066 هجری حکمرانی نمودهاند. پایهگذار آن سلطان محمدقلی قطب شاه (1580-1611 م) است. قطب شاهیان اهل همدان و از نسل ترکان قراقویونلو هستند و ابتدا گلکندهدر نزدیک حیدرآباد را پایتخت خود قرار دادند به لحاظ مذهبی پس از تأسیس دولت صفویه در ایران رسماً خود را شیعه اعلام نمودند و سلطان محمد خطبه به نام خلفا را حذف و به نام اسماعیل مؤسس صفویه خطبه خواند و سپس تمامی مساعی خود را در ترویج آیین شیعی به کار گرفت و کاری که در دوره پادشاهان دیگر قطب شاهی در دستور کار رسمی آنان همیشگی شد.و این امر کمک زیادی به توسعه فرهنگ شیعی کرد که به همراه آن نفوذ فراوانی برای زبان و ادبیات و فرهنگ و معماری ایرانی ایجاد کرد. یکی از این موارد سنت عزاداری در ماه محرم بخصوص عزاداری در دهه اول آن و در روز تاسوعا و عاشورا است . به این منظور اماکنی به نام عاشوراخانه ساخته شد که در این مقاله به معرفی قدیمیترین و عظیمترین آن در حیدرآباد که به دست قطب شاهیان بنا گردید پرداخته شده است . لازم به ذکر است، افزون بر منابع مکتوب موجود و قابل دسترس، مطالب این مقاله حاصل مشاهدات نویسنده است.
چکیده نسبت میان سینما و سیاست یکی از کانونهای محوری تأمل در اندیشهورزی معاصر به شمار میآید؛ بهویژه زمانیکه هنر نه صرفاً بازنماییکنندۀ واقعیت، بلکه میدانی برای پرورش اندیشههای سیاسی و امکانهای نوین سوژگی رهاییبخش تلقی شود. سینمای ژاپن، بهویژه در نیمۀ دوم قرن بیستم، از جمله سنتهای هنریای است که این وجه نظری در آن بهشکل چشمگیری مورد توجه قرار گرفته است. در میان سینماگران برجستۀ این سنت، کنجی میزوگوچی در آثار خود به شیوههای گوناگون مسئلۀ رهایی از ستمهای ساختاری پرداخته است. فیلم سانشوی مباشر از مهمترین نمونههایی است که نقش اخلاق انسانی را در مواجهه با ظلم و برای گشودن افقی برای جهانی دیگر به تصویر میکشد. این پژوهش با روش تحلیلی–تفهمی و بر پایۀ مفاهیم «زیست-سیاست»، «قدرت مؤسس»، «مالتیتود» و «امر مشترک» در اندیشۀ آنتونیو نگری، تلاش میکند این فیلم را نهفقط بازنمایی رنج، بلکه عرصهای برای زایش مقاومت و تکوین سوژگی سیاسی مورد تحلیل قرار دهد. در این چارچوب، مقاومت نه در قالب کنشی شورشی یا قهرمانانه، بلکه از خلال فداکاری، سکوت و حافظۀ جمعی رخ میدهد. بدین ترتیب، به این پرسش پاسخ داده خواد شد که فیلم سانشوی مباشر ساختۀ کنجی میزوگوچی، چه روایتی از مفهوم مقاومتهای بدیل ارائه میدهد؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد که مؤلفههای مقاومت بدیل در فیلم با مفاهیم نگری همخوانی داشته و در مواردی همچون خلق امر مشترک و تکوین سوژگی در بستر رنج، همافقاند.
چکیده ادبیات همواره بستری برای شناخت جنبههای گوناگون فکری،فرهنگی و اجتماعی تمدنها و لایه های زیرین اندیشه در ملل مختلف را فراهم کرده است؛ ادبیات تطبیقی ابزاری است که درتحلیل اشتراکات و افتراقات آثار ادبی ملل مختلف و برای نشان دادن تاریخ اندیشهها و پیوند آنان بسیار کارآمد است. بررسی و کاوش در کرانههای ادبیات فارسی و چینی ما را به آثاری رهنمون میکند که علیرغم تفاوتهای ساختاری، مشابهتهای فراوانی دارند. از جمله این آثار، داستان دو دیدار مولوی با شمس و بویا باجونگزیچی است. در این پژوهش، با روشی تحلیلی- تطبیقی، ضمن مقایسه داستان دو دیدار شمس و مولوی و بویا و جونگزیچی بر اساس نظریه کهن الگویی یونگ، به بررسی شباهتها و تفاوتهای آنها در دو فرهنگ ایران و چین بر پایه اندیشه صوفیانه و حکمت شرق پرداخته و در پرتو چنین رویکردی چرایی و چگونگی شروع، ادامه و انتهای این دو داستان تحلیل گردیدهاست. نتیجهی پژوهش نشان میدهد، هر دو داستان از نظر چهارچوب یا خط اصلی در زمینهی کهن الگوی پیرمرد خردمند و کهن الگوی مرگ و تولد دوباره بسیار شبیه هستند، در حالیکه حوادث بعد از جدایی دو محبوب یا دو دوست صمیمی در پایان این دو داستان و نیز بنیادهای عرفانی این دو داستان از جمله مؤلفههای اساسی متمایزکننده آنها به شمار میرود.
چکیده این مقاله به بررسی تغییرات ذائقه فرهنگی و سیاست هویت در میان مهاجران افغانستانی در ایران، با تمرکز بر دگرگونیهای پوششی میپردازد. مهاجران با چالشهای هویتی متعددی مواجه هستند که یکی از برجستهترین نمودهای آن، تغییر در نوع لباس است. عوامل مختلفی مانند فشارهای اجتماعی و فرهنگی، نسل، سن، تحصیلات، شغل و رسانهها در این تحولات نقش دارند. نسلهای جوانتر (دوم و سوم) تحت تأثیر بیشتر فرهنگ ایرانی قرار گرفته و به پوششهای غیرسنتی روی آوردهاند، در حالی که نسل اول تمایل بیشتری به حفظ پوششهای سنتی دارد. با این حال، بسیاری از مهاجران با تلفیق عناصر سنتی و مدرن، تلاش میکنند هویت فرهنگی خود را حفظ کنند. این تغییرات نشاندهنده تعاملات پیچیده بین فرهنگ بومی و مقصد هستند و بازتابی از سعی مهاجران در تطبیق با جامعه میزبان در کنار حفظ هویت فرهنگی خود میباشد. روش پژوهش، مردمنگاری است که با مشاهده مشارکتی و مصاحبههای عمیق با ۱۶ مهاجر در شهرک قائم قم انجام شده است. یافتهها نشان میدهد که تغییر پوشش تنها انطباق ظاهری نیست، بلکه بازنمایی عمیقی از مذاکره هویت، قدرت نمادین و موقعیت اجتماعی مهاجران در جامعه میزبان است.
چکیده موضوع مهاجرت، بهعنوان پدیدهای جهانی، نه تنها بعد اقتصادی و اجتماعی دارد، بلکه بُعد فرهنگی و هویتی عمیقی را نیز در بر میگیرد. مهاجران افغانستانی در ایران، با تجربیات مشترکی از جنگ، مهاجرت، و زندگی در کشور میزبان، هویتی جمعی را شکل دادهاند که متاثر از سیاستهای مهاجرتی، تبعیضهای اجتماعی و راهبردهای مقاومت فرهنگی است. در این پژوهش، نقش حافظه جمعی در شکلگیری هویت مهاجران، نقش سیاستهای دولتی، و راهکارهای مقاومت فرهنگی آنان مطالعه شده است. روش پژوهش، کیفی بارویکرد مردمنگارانه و بهرهگیری از تکنیکهای مشاهدهحینمشارکت و مصاحبههای عمیق با 22 مهاجر (16 مرد و 6 زن) در شهرک قائم قم طراحی شده است. یافتهها نشان میدهد که حافظه جمعی مهاجران بهعنوان فرآیندی پویا، تحت پوشش عواملی چون تجارب مشترک، سیاستهای مهاجرتی ایران، و تبعیض اجتماعی-اقتصادی قرار میگیرد. محدودیتهای اقامت، کار و تحصیل، بهطور مستقیم حافظهجمعی و هویت آنها نشانه میرود. افزون بر این، مهاجران از راهبردهایی همچون حفظ زبان، برگزاری جشنها، تهیه غذاهای سنتی، و انتقال روایتهای شخصی در جهت مقاومت فرهنگی و پاسداری از هویت خود استفاده کردهاند. نتایج نشان میدهد که اصلاح سیاستهای مهاجرتی میتواند به ایجاد محیطی که در آن مهاجران امکان حفظ هویت و ادغام بهتر خود را داشته باشند، کمک کند. این رویکرد نهتنها وضعیت اجتماعی و فرهنگی آنان را بهبود میدهد، بلکه تعاملات بینفرهنگی را نیز تقویت مینماید.
چکیده ایران در چهار دهة گذشته میزبان بزرگترین جمعیت آوارگان خارجی، عمدتاً افغانستانی و عراقی، بوده و امروز پساز پاکستان دومین کشور پذیرندة مهاجران افغانستانی است. این حضور درازمدت ضرورت مطالعة جنبههای مختلف زندگی آنان را بهوجود آورده است. واکاوی راهبردهای اقتصادی روزمرة مهاجران افغانستانی میتواند در سامانبخشی به وضعیت آنها، بهخصوص درزمینة اقتصادی، به سیاستگذاران کشور کمک کند؛ مثلاً نیاز مبرم ایران به توسعة پایدار روستایی میتواند زمینة مناسبی برای حضور مهاجران در بخشهای کشاورزی و دامپروری کشور باشد. برای نیل به این امر باید سیاستگذاریها درزمینة توسعه روستاها و شهرهای کوچک، ایجاد اشتغال در مقیاس گسترده، فقرزدایی روستایی، برنامهریزی و خانهسازی روستایی انسانگرایانهتر، و توسعة آبیاری و کشاورزی انجام گیرند. همچنین، صنعتیسازی روستایی، فرایند ارتقای ارزش اقتصادی، تغییر پیوندها، و نسبتهای نابرابر روستایی/ شهری از مواردیاند که میتوانند در این مسیر راهگشا باشند. دادههای این پژوهش ازخلال مصاحبههای ژرفانگر انسانشناختی و مشاهدههای مشارکتی در میدان پژوهش «شهرک قائم قم» بهدست آمده است.
چکیده در این پژوهش پوشاک بانوان دو دورة صفویه در ایران و دوران همعصرش در عثمانی بررسی تطبیقی میشود. بهدلیل طولانیبودن دورۀ این حکومتها و بررسی دقیقتر این موضوع، دورۀ حکومت شاه اسماعیل اول تا شاه عباس دوم که مقارن با سلطنت بایزید دوم تا سلطان محمد چهارم در حکومت عثمانی است بررسی میشود. این موضوع از آنجا اهمیت یافت که در چند عکس و نگارگری عصر صفویه و عثمانی تشابهاتی در مدل و اجزای پوشاک بانوان بهچشم میخورد و این سؤال مطرح شد که منشأ تشابهات پوشاک بانوان صفوی و عثمانی کدام سرزمین بوده است؟ در این پژوهش بهروش توصیفی ـ تطبیقی و شیوة گردآوری کتابخانهای وجوه اشتراک و افتراق پوشاک بانوان صفوی و عثمانی بررسی میشود. نتایج نشان میدهد که اجزای پوشاک بانوان عثمانی (نه تمامی آن، بلکه قسمت اعظم آن) ازجمله پیراهن زیر، پیراهن رو، و پاپوش و شلوار بسیار شبیه پوشاک بانوان ایرانی در عصر صفوی است.
چکیده مقاله حاضر میکوشد به بررسی تحلیلی و نماد شناختی فیلم سینمایی رنگ انار، اثر سرگئی پاراجانف، کارگردان ارمنی، از منظر انسان شناسی نمادین بپردازد. انسان شناسی نمادین، که در امتداد نظریه های دهه 1970 و با تلاش اندیشمندانی چون گیرتز، ترز و داگلاس در علوم انسانی ایجاد شده، فرهنگ را مجموعهای از معانی میداند که از طریق نمادها و نشانهها درک و تفسیر می شود. سینما نیز به عنوان رسانهای متنی، جهت انتقال معانی فرهنگی مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از ابزارهای مناسب برای تحلیل متون سینمایی، استفاده از روش نمادشناسی است، که روشی منسجم و پربار در مطالعات سینمایی محسوب میشود. رنگ انار، فیلمی با اقتباس از زندگی صایات نوا (شاعر ارمنی قرن هجدهم)، آمیزهای از نمادهای انجیلی، تصویرپردازیهای مذهبی، هنر بومی و معماری قوم ارمن است. این مقاله، به روش تحلیل محتوای کیفی و شیوهی کتابخانهای، با رویکرد انسان شناسی نمادین، مبتنی بر دیدگاه کلیفورد گیرتز، مورد مداقه قرار گرفته است. یافته ها نشان می دهدکه پاراجانف از سینما گران مردم شناس ارمنی است که عناصر بومی و قومی ارمنیان را به خوبی شناخته، و شاهد تحولات نمادها و نشانههای بومی، به مذهبی، در دوران حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی در زندگی قوم ارمن بوده است. این مقاله به بازشناسی ده نماد و نشانه در فیلم رنگ انار می پردازد.
چکیده اسطورهها جایگاه ویژهایی در اعتقاد مردم دارند، بهگونهاییکه گاه بهکمک آنها میتوان اموری را درمیان مردم رواج داد یا حذف کرد. دراینراستا، هنرمندان ژاپن در ساخت آثار انیمیشن به این ویژگی توجه کردهاند. سنت کهن طراحی مانگاها که همواره موضوعات اجتماعی را بهشکلی تقطیعشده در یک کادر به تصویر کشیده در انیمیشن ژاپن که به انیمه مشهور است استفاده شده و این فرهگ اسطورهای توانسته است بر مخاطب داخلی و خارجی تأثیرگذار باشد. پژوهش حاضر قصد دارد، با هدف شناسایی اسطورههای ژاپن، این اسطورهها را در مجموعة انیمۀ ژاپنی ناروتو تحلیل کند. روش تحقیق کیفی با رویکردی توصیفی است. مسئلة اصلی بررسی انیمۀ ناروتو و تأثیر سینما و اسطورههای ژاپن بر آن است. نتایج حاصله نشان میدهد سینما براساس امتیاز واقعنمایی بر این انیمه تأثیرگذار بوده و باعث شده است که مجموعة ناروتو برای مخاطبان گوناگون باورپذیر باشد.